سمساری خداوندگار
این عاریه تن ما هم انگاری جدی جدی عاریه است. گمونم قبل من، یه سی سالی زندگی کرده و حالا که با من رسیده به حوالی سی سال دومش، درست مثل یه بدن شصت ساله هر روز یه جاییش سر ناسازگاری داره. گمونم صاحب قبلیش، بدتر از من، اصلا حواسش بهش نبوده که اینقدر پژمرده شده. شاید هم لوس بارش آورده که اینقدر نازکنارنجی شده. کاشکی صاحب قبلی عاریه تن من، یک کمی راه اومدن و وقت شناسی یادش میداد. القصه که گمون کنم جنس دست دوم بهمون انداختن باری تعالی! و اِلا که منِ جوون بیست و هشت ساله که نباید یه روز درمیون مریض باشم. اصلا من نباید بیست و هشت سالم باشه.
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 0:1 توسط دیوآل
|